-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 دیماه سال 1385 14:20
-
جوابیه
سهشنبه 14 آذرماه سال 1385 12:48
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشـم سمرقند و بخــارا را حافظ اگر آن تــرک شـــــیرازی به دســت آرد دل ما را به خال هندویش بخشــم سر و دســت و تن و پا را هر آنکس چیز می بخشد ز ملک خویش می بخشد نه چون حــافظ که می بخشـد سمرقند و بخــارا را صائب اگـر آن تــرک شــــــیـرازی بـه دســت آرد دل مـا را به...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 آذرماه سال 1385 13:42
زندگی یک بازی است و ما همه بازیگران این بازی بزرگ . زندگی بازی سرنوشت است ، سرنوشتی که خود می توانیم هرآنگونه که می خواهیم آن را رقم بزنیم . و بازی زندگی آدمی خالی است و بی معنا ، اگر در آن کسی جز خودش حضور نداشته باشد ؛ پس به ناچار می آید و از میان آدمیان کسانی را هم بازی خود می کند ... شاید فقط از روی غرور شاید به...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 آذرماه سال 1385 10:22
سایه هایی از دور ، مثل تنهایی آب ، مثل آواز خدا پیداست . یاد من باشد تنهاهستم ماه بالای سر تنهایی است . سهراب سپهری
-
کاش ...
شنبه 27 آبانماه سال 1385 12:33
کاش پروانه شدن آسان بود ؛ کاش معنای صداقت تپش قلب مرا می آزرد ؛ کاش آن روز که یک عاشق سرگشته از این کوچه تردید گذر کرد من به او می گفتم که در این عشق فقط سوختن است ؛ کاش آن روز که من خواب تو را می دیدم تو در آن خواب به من می گفتی که به امید تو من باز به فردا نروم ؛ کاش یک قلب پر از حسرت فردا و پر از غربت دنیا همه هدیه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 آبانماه سال 1385 08:07
ü دلیل این که گاه مردم ما را می آزارند این است که روح آن ها توجه الهی و دعای خیر ما را می جوید .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 آبانماه سال 1385 08:06
ü کاری کن که توی دل همه باشی ولی اجازه نده بیشتر از یک نفر توی دلت باشه . ü به همه لبخند بزن اما فقط با یک نفر بخند .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 آبانماه سال 1385 12:12
برای هزارمین بار پرسید : تا حالا دلتو شکستم ؟ و من برای هزارمین بار بهش گفتم : نه تا دلش نشکنه ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 آبانماه سال 1385 12:49
من که امروز به کودکی که شاد می دود ، لبخند میزنم ؛ من که امروز ، صبح های پاییز ، فکر می کنم هنوز هم دنیا زیباست ؛ من که امروز شاید بتوان گفت زنده ام ؛ به امید کسی زنده ام که شاید اگر نمی آمد امروز حتی نفس هایم به شماره افتاده بودند . نمی دانم خوب شد آمد یا ای کاش نمی آمد !
-
شب
سهشنبه 9 آبانماه سال 1385 09:03
اگر این ظلمــت است و جانــشینــش روشنی است مرگ ظلمت را نمی خواهم که شب ها دیدنی است
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 آبانماه سال 1385 08:55
دانــــی که سپیده دم خروس سحــری هر لحظه چرا همی کند نوحه گــری یعنـــــی که نمودند در آیینــــــه صبح کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری حکیم عمر خیام نیشابوری
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 آبانماه سال 1385 14:36
همیشه در دنیای من وجود کسی که بتواند مرا عاشق خودش کند دروغ بود . همیشه در دنیای من دروغ بود که روزی بتوانم بی چون و چرا به کسی دل ببندم . همیشه در دنیای من دروغ بود که در این زمین خاکی کسی باشد که بتوانم به او اعتماد کنم . اما تو آمدی و مرا عاشق خودت کردی ، من بی چون و چرا به تو دل بستم و بیش از خودم به تو اعتماد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 آبانماه سال 1385 08:57
در انتهای دنیا سنجش ما بر این اساس خواهد بود که ... ... من تشنه بودم و تو مرا سیراب کردی ، ... من عریان بودم و تو مرا پوشاندی ، ... من بی خانمان بودم و تو مرا اسکان دادی ، تشنه نه فقط تشنه آب بلکه تشنه محبت ، عریان نه فقط از برای لباس بلکه از برای عزت و احترام ، بی خانمان نه برای خانه ای از خشت بلکه برای خروج از عوالم...